در نشابورم و جویای نشابور هنوز.
وه!
چه ها فاصله!
اینجاست،
درین نقطه که من
در دل شهرم و هر لحظه شوم دورهنوز
در نشابورم و جویای نشابور هنوز.
پرسم از خویش و
ـ نه با خویش ـ
درین لحظه : کجاست
جای آن جام ، که در ظلمت اعصار و قرون،
پرتو باده اش از دور دهد نور هنوز؟
در نشابورم و جویای نشابورهنوز.
محمد رضا شفیعی کدکنی